شیماوداوود
عاششششششققققتم
هچیزو هیچکس نمیتونه من و داوودو ازهم جداکنه به جز مرگ خیلی داوودو دوس دارم شایدباورتون نشه ولی حاضرم واسش جون بدم اندازه ی همه ی اتم های جهان دوسش دارم یا شایدم بیشتر پس باشید باما تو به من خندیدی و نمیدانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان ازپی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده ازدست تو افتادبه خاک وتو رفتی و هنوز خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه ی کوچک ما سیب نداشت درآغوشم که میگیری آنقدر آروم میشوم که فراموش می کنم بایدنفس بکشم داوود هر لحظه بهانه تو را میگیرم در جواب ِ دخترم که پرسید: چرا مرا به دنیا آوردی؟ و من نیازمند ِ عشق بودم زیرا طلاق واژه ای ست زیرا تو هرگز نمیتوانی بگویی: حتی وقتی جنازهام را تشییع می کنی. و تو بیزاری از من زیرا تو را به دنیا آورد ه ام ناتوان از تاب آوردن ِ خاکستر ِ سوزان ِ رویاهاو آرزوهای دور و درازت In Answer to My Daughter : Why Did You Bring Me Into Existence? در کجا رسم بر این است که عاشق نشوی ؟ / باغبان باشی و دلتنگ شقایق نشوی ؟ نمیدانم هم اکنون کجا مشغول لبخندی ، فقط یک آرزو دارم
هر ثانیه با نبودنت درگیرم
حتی تو اگر به خاطرم تب نکنی
من یکطرفه برای تو میمیرم…
زیرا سالهای جنگ بود
برای چشیدن ِطعم آرامش.
زیرا بالای سی سال داشتم
و می ترسیدم از پژمردن
پیش از شکفتن و غنچه دادن.
تنها برای مرد و زن
نه برای مادر و فرزند (واژه پدر جا مانده)
مادر ِ سابق ِ من
و هیج چیز، هیچ چیز در این دنیا نمی تواند
میان ِ مادر و فرزند جدایی افکند
نفرت یا مرگ حتی.
تنها به خاطر ِ ترسم از تنها ماندن
و هرگز مرا نخواهی بخشید
تا زمانی که خود فرزندی به دنیا آوری
Because it was wartime
and I needed lovemaking
to taste a bit of peace.
Because I was over thirty
and I needed blooming
before becoming droopy.
Because divorce is a word
for men and women
not for mothers and children.
Because you can never say:
my ex-mother
even when you attend my funeral.
And nothing, nothing in this world
can separate a mother from her child
neither hate nor death.
And you hate me
because I brought you into existence
only for my fear of loneliness
And you’ll never forgive me
until the day you bring a child into existence
unable to bear the burning ashes of
your dreams.
.
.
.
طب مدرن ، طب سنتی ، طب سوزنی ، همه را امتحان کرده ام ، درد بی درمان است درد دوریت !
.
.
.
جای خالی نبودنت می کوبد بر دلم ، اگر نیایی همین روزها ویرانه می شوم !
.
.
.
کفرم را که در می آوری ، ایمانم به عشق بیشتر میشود !
.
.
.
عشق یعنی : به سادگی دست کسی را می گیری و به سختی هرگز رهایش نمی کنی !
.
.
.
یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست / نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم .
.
.
.
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر / به مرام تو گرفتار و به یاد تو اسیر .
.
.
.
برایم در ردیف کسانی هستی که به قول نیما یادت روشنم می دارد .
.
.
.
حریقی به جانم زدی با نگاهت / دلم را ربودی تو با روی ماهت / سیاهی برفت از تمام جهان / چو دیدم به یک لحظه چشم سیاهت .
.
.
.
هزار کلمه بر جای خالی ات ریختم اما پر نشد ، به گمانم از جنس بی نهایتی .
که در دنیای شیرینت ، میان قلب تو با غم نباشد هیچ پیوندی . . .
.
.
.
ای قرار لحظه های اضطرار ، بر روان دیده ام منشین چو خار
جاری عشقی به شریان وجود ، بی تو باید شعر دلتنگی سرود . . .
.
.
.
روزگاری شد و کسی مرد ره عشق ندید / حالیا چشم جهانی نگران من و توست . . .
.
.
.
می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم
دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود
کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم . . .
.
.
.
دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت
طبیعت زیباست ، نه به زیبایی حقیقت
حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی
جدایی سخت است نه به تلخی تنهایی . . .
Power By:
LoxBlog.Com |